امام رضا علیه السلامآموزشیاحادیث آموزندهذی القعدهولادت امام رضا علیه السلام

بیشتر بدانیم در مورد امام رضا علیه السلام

امام علی‌بن‌موسی‌الرضا‌المرتضی
“علیه‌آلاف‌التحیةو‌الثناء”

در مناظره‌ای بین امام رضا
“صلوات‌الله‌و‌سلامه‌علیه”
و یحیی‌بن‌ضحاک‌ سمرقندی؛حضرت رضا”صلوات‌الله‌علیه”
به ضحاک فرمودند:
بپرس!
او گفت:
شما بپرسید ای پسر رسول خدا،
تا ما به سؤال شما افتخار کنیم.
امام فرمودند:
ای یحیی!
نظر تو درباره کسی که،
ادعا می‌کند راست‌گوست؛
ولی به راست‌گویان،
نسبت دروغ‌گویی می‌دهد؛
چیست؟
آیا چنین کسی راست‌گو،
و پیرو دین حق است یا دروغ‌گو؟
یحیی مدتی به فکر فرو رفت؛
و چیزی نگفت.
مأمون گفت:
چرا جواب نمی‌دهی؟
یحیی گفت:
سؤالی از من کرد که،
نمی‌توانم پاسخ دهم.
مأمون از حضرت رضا
“سلام‌الله‌علیه” پرسید:
منظورتان از این سؤال چه بود؟
امام فرمودند:
من از یحیی با کنایه پرسیدم:
اگر ابوبکر راست‌گو بوده؛
پس راویان صادق و راست‌گو،
که گفته‌اند؛
ابوبکر،
بر فراز منبر رسول خدا “صلی‌الله‌علیه‌وآله” اعلام کرد:
شما مرا امیر خود قرار دادید؛
ولی من بهتر از شما نیستم.
باید این سخن هم را هم،
راست تلقی نمود؛
و اگر این سخن ابوبکر راست است؛ 

می‌گوییم؛
امیر باید از رعیت بهتر باشد؛
پس ابوبکر امام نیست.
هم‌چنین از قول ابوبکر،
نقل کرده‌اند که گفته است:
من شیطانی دارم که،
مرا وسوسه می‌کند؛
و من گرفتار او هستم.
اگر ابوبکر راست‌گوست؛
و این سخن هم راست است؛
پس نمی‌تواند امام باشد؛
چون شیطان،
نمی‌تواند در امام تصرف کند؛
و نیز از عُمَر نقل کرده‌اند؛
که گفته است:
امامت ابوبکر یک کار ناگهانی،
و بدون مقدمه بود که،
خداوند ما را از شر آن حفظ کرد؛
پس هر کس این کار را تکرار کند؛
او را بکشید.
اگر عمر راست‌گو بود؛
پس امامت ابوبکر به نظر عمر هم، صحیح نبوده؛
و اگر دروغ گفته است؛
پس خودش هم برای زعامت،
و رهبری مسلمین لیاقت ندارد.
سخن حضرت رضا”صلوات‌الله‌علیه”

که به این‌جا رسید؛
مأمون[لعنةالله‌علیه]آن‌چنان عصبانی‌و ناراحت شد که،
بی‌مقدمه فریادی کشید؛
و همه‌ی آن عده متفرق شدند.
سپس رو کرد به بنی هاشم و گفت:
مگر‌ من نگفتم حضرت رضا
[سلام‌الله‌علیه] را،
شروع کننده‌ی بحث قرار ندهید؛
این‌ها علم‌شان،
از علم رسول الله است.
[ألالعنةالله‌علی‌الظالمين]

 

منبع: بحارالأنوار، جلد ۱۰،
صفحه‌ی ۳۴۸،
روایت ۶ مناقب آل‌ابی‌طالب،
جلد ۲، صفحات ۴۰۴و۴۰۵


 

امام علی‌بن‌موسی‌الرضا‌المرتضی
“علیه‌آلاف‌التحیةو‌الثناء”

در مناظره‌ای بین امام رضا
“صلوات‌الله‌و‌سلامه‌علیه”
و بزرگ مسیحیان،
جاثلیق؛
امام علی‌بن‌موسی‌الرضا
“صلوات‌الله‌علیه”، در ادامه‌یِ
یکی از مناظراتشان،
به جاثلیق مسیحی فرمودند:
می‌خواهم مطلبى از تو بپرسم؟
جاثلیق گفت:
بپرس!
اگر جوابش را بدانم؛
پاسخ می‌دهم.
امام”سلام‌الله‌علیه” پرسیدند:
چرا منکر هستى که عیسى،
به اجازه‌ی خدا،
مرده‌‏ها را زنده می‌کرد؟
[او بنده‌ی خداست؛ نه خدا]جاثلیق گفت:
زیرا کسى که مرده‌‏ها را زنده کند؛
و نابینا و شخص مبتلا به پیسى را،
شفا دهد؛
خداست و شایسته‌ی پرستش.
حضرت”سلام‌الله‌علیه” فرمودند:
یَسَع نیز،
کارهایى نظیر کارهاى عیسى،
انجام می‌داد؛
بر روى آب راه می‌رفت؛
مرده زنده می‌کرد؛
نابینا و مبتلاى به پیسى را،
شفا می‌داد؛
ولى امتش او را خدا ندانسته؛
و کسى او را نپرستید!
«حزقیل» پیامبر نیز،
مثل عیسى بن مریم مرده زنده کرد؛
سى و پنج هزار نفر را،
بعد از گذشت شصت سال،
از مرگ‌شان زنده نمود.
آن گاه
رو به رأس‌الجالوت[یهودی] نموده؛
فرمودند:
آیا مطالب مربوط به این عده،
از جوانان بنى‌اسرائیل را،
در تورات دیده‌‏اى؟…
رأس‌الجالوت گفت:
این مطلب را شنیده‌‏ایم،
و از آن مطلع هستیم.
حضرت رضا”سلام‌الله‌علیه”
فرمودند:
درست است…
سپس رو به جاثلیق کرده؛
پرسیدند:
آیا این‌ها قبل از عیسى بوده‏‌اند؛
یا عیسى قبل از آن‌ها؟
گفت: آن‌ها قبل از عیسى بوده‌‏اند. حضرت رضا”صلوات‌الله‌علیه”
فرمودند:
قریش همگى نزد رسول خدا
[صلى‌الله‌علیه‌و‌آله] آمدند؛
و درخواست کردند که حضرتش، مرده‌‏هایشان را زنده کند.
پیامبر[صلی‌الله‌علیه‌و‌آله]،
علی‌بن‌ابى‌طالب [علیهماالسلام] را،
هم‌راه آنان به صحرا فرستادند؛
و فرمودند:
«به صحرا برو!
و با صداى بلند افرادى را که،
این‌ها درخواست زنده شدن آنان را، دارند؛
صدا بزن و تک‌تک نام آنان را ببر؛
و بگو: محمد رسول‌خدا می‌گوید:
به اذن خدا برخیزید.
[امیر‌مؤمنان”صلوات‌الله‌علیه” نیز،
آنان را ندا کرد.]
همه برخاسته؛
خاک‌‏هاى سر خود را می‌تکاندند. قریشیان نیز از آنان،
درباره امورشان سؤال می‌کردند؛
و در ضمن گفتند:
محمّد پیامبر شده است.
مردگانِ از خاک برخاسته؛
گفتند:
اى کاش، ما او را درک کرده،
به او ایمان می‌آوردیم.
و پیغمبر نیز افراد نابینا،
یا مبتلا به بیمارى پیسى،
و نیز دیوانگان را شفا داده است؛
با حیوانات، پرندگان، جنّ و شیاطین، صحبت کرده است؛
ولى ما او را خدا نمی‌دانیم؛
و در عین‌حال منکر فضایلِ
این دسته از پیامبران[عیسى، یَسَع، حِزقیل و محمّد
“صلى‌الله‌علیه‌و‌آله‌و علیهم‌أجمعین”] نیستیم.
شما که عیسى را خدا می‌دانید؛
باید یسع و حزقیل را نیز خدا بدانید؛ چون آنان نیز مثل عیسى،
مرده زنده می‌کرده‌‏اند؛
و نیز معجزات دیگرِ
حضرت عیسى را نیز انجام می‌دادند.

منبع: احتجاج طبرسی مترجم،
جلد ۲، صفحه ی ۴۳۰،
بخشی از مناظره‌ی شماره‌ی۳۰۷


 

امام علی‌بن‌موسی‌الرضا‌المرتضی
“علیه‌آلاف‌التحیةو‌الثناء”


از امام رضا”صلوات‌الله‌علیه”،
پرسیده شد:
چه دلیلی بر آفرینش هستی،
و آن چه در آن است؛
وجود دارد؟
فرمودند:
أنتَ لَم تَكُنْ ثُمّ كنتَ،
و قد عَلِمتَ أنّكَ لَم تُكَوّنْ نَفْسَكَ،
و لا كَوّنَكَ مَن هُو مِثلُكَ.

تو نبودى؛
و سپس بود شدى؛
[از طرفى هم ]مى دانى كه،
تو خود،
خودت را،
به وجود نياورده‌اى؛
و كسى مانند تو نيز،
تو را هستى نبخشيده است.
[پس برای این جهان،
و تو آفریدگاری هست.]

منبع: روضة الواعظین، جلد۱، صفحه‌ی۲۰


 

امام علی‌بن‌موسی‌الرضا‌المرتضی
“علیه‌آلاف‌التحیةو‌الثناء”

سليمان بن جعفر جعفرى می‌گويد:
در حضور امام رضا
“صلوات‌الله‌و‌سلامه‌علیه” بودم كه،
سخن از جبر و تفويض،
[جبر و اختیار] به ميان آمد.
امام فرمودند:
آيا نمى‌خواهيد كه در اين مورد،
اصلى را به شما بيان كنم؛
كه ديگر در آن اختلاف نكنيد؛
و با كسى گفت‌ و گو ننماييد؛
مگر آن‌ كه او را شكست دهيد؟
عرض كرديم:
هر طور صلاح مى‌دانيد.
فرمودند:
خداوند،
با اكراه و جبر اطاعت نمی‌شود؛
و مغلوب كسى که،
او را نافرمانى می‌کند نمی‌گردد؛
[عاصی در حال عصیان،
از سیطره‌ی قدرت خداوند،
خارج نیست؛
و اگر خداوند بخواهد؛
در حین معصیت،
می‌تواند مانع عصیان او شود.]
و بندگان را در ملك خويش،
مهمل نگذاشته؛
[و رها نكرده است؛
تا به هر نحوی که مایلند،
از نعمت‌های‌او استفاده کنند؛
بلکه برای زندگی بندگان،
قوانینی قرار داده است.]او مالك آن چیزهایی است که،
به بندگان تملیک کرده است.
و قادر است بر آن چه،
آنان را بر آن قدرت داده است.
پس اگر بندگان،
او را اطاعت کنند؛
خداوند آن ها را،
از انجام آن طاعت باز نمى‌دارد؛
و مانع‌شان نمى‌گردد؛
و اگر او را نا‌فرمانی نمایند؛
اگر بخواهد؛
می‌تواند در بين آن‌ها،
و معصیت‌شان حايل شود؛
[مانعی ایجاد کند تا انجام نشود.]که اگر حايل نشود؛
و بنده،
آن معصیت را مرتکب شود؛
مسلماً او معصیت‌کار را،
مجبور به ارتکاب گناه،
نکرده‌است.
آن گاه امام”سلام‌الله‌علیه”،
فرمودند:
هركس حدود اين كلام را ضبط‍‌ كند؛
به حقيقت،
بر هركس در خصومت با او،
[در موضوع جبر و اختیار]؛
مخالفت كند؛
غالب و پيروز شده است.

منبع: توحید صدوق[ترجمه‌ی جعفری]،
جلد۱، صفحه‌ی ۵۱۷

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا

ما را در فضای مجازی دنبال کنید